پایگاه روشنگری

رهسپاریم با ولایت تا شهادت

پایگاه روشنگری

رهسپاریم با ولایت تا شهادت

پایگاه روشنگری
به پایگاه روشنگری خوش آمدید



تفاوت آزادی اجتماعی در اسلام با غرب ازنگاه رهبر انقلاب اسلامی

اسلام آزادی را امر فطری انسان می داند. بله، یک حق است; اماحقی برتر از سایر حقوق، مثل حق حیات، حق زندگی کردن. هم چنان که حق زندگی کردن را نمی شود در ردیف حق مسکن و حق انتخاب و... گذاشت برتر از این حرف هاست،زمینه همه این هاست آزادی هم همین طور است. این، نظر اسلام است.

البته استثناهایی وجود دارد. این حق را در مواردی می توان سلب کرد; مثل حق حیات. یک نفر کسی را می کشد، قصاص اش می کنند. یک نفر فساد می کند، قصاص اش می کنند.

این فکر غلط است که تصور کنید تفکر آزادی اجتماعی، تفکری است که غرب به ما هدیه کرده است; هر وقت هم خواستیم حرف شیرین و جالبی در این زمینه بزنیم، حتما کتاب فلان کس را آدرس بدهیم; نام فلان کس را که در غرب نشسته برای خودش فکر کرده و نوشته، ذکر کنیم; نه، باید مستقل فکر کرد; باید به منابع خودی و منابع اسلامی مراجعه کرد.

در این جا من دو، سه تفاوت عمده «آزادی » در منطق اسلام رابا آزادی در منطق غرب بیان می کنم. البته عرض کردم لیبرالیسم، سرجمع همه نظریه ها و گرایش های گوناگونی است که در این مکتب وجود دارد و ممکن است بعضی ازاین نظریه ها و گرایش ها، در بعضی زمینه ها با بعضی دیگر مقداری اختلاف داشته باشد; اما مجموعش اینهاست.

در مکتب غربی لیبرالیسم، آزادی انسان، منهای حقیقتی به نام دین و خداست; لذاریشه آزادی را هرگز خدادادگی نمی دانند; هیچ کدام نمی گویند که آزادی را خدا به انسان داده است، دنبال یک منشا و ریشه فلسفی برایش هستند

در اسلام،«آزادی » ریشه الهی دارد، خود این یک تفاوت اساسی است و منشا بسیاری ازتفاوت های دیگر می شود. بنابراین در منطق اسلام، حرکت علیه آزادی، حرکت علیه یک پدیده الهی است، یعنی در طرف مقابل، یک تکلیف دینی به وجود می آورد، اما در غرب چنین چیزی نیست. یعنی مبارزات اجتماعی که در دنیا برای آزادی انجام می گیرد،بنابر تفکر لیبرالیسم غربی، هیچ منطقی ندارد. مثلا یکی از حرف هایی که زده می شود، «خیر همگانی » یا «خیر اکثریت » است، این ریشه «آزادی اجتماعی »است. چرا من باید بروم برای خیر اکثریت کشته بشوم و از بین بروم؟ این بی منطق است. البته هیجان های موسمی و آنی، خیلی ها را به میدان های جنگ می کشاند; اماهرگاه هر کدام از آن مبارزانی که در زیر لوای چنین تفکراتی مبارزه ای کرده باشند اگر واقعا زیر لوای این تفکرات، مبارزه ای انجام گرفته باشد به مجرداین که از هیجان میدان مبارزه خارج بشوند، شک خواهند کرد: چرا من بروم کشته بشوم؟ در تفکر اسلامی، این طوری نیست.


مبارزه برای آزادی، یک تکلیف است، چون مبارزه برای یک امر الهی است. هم چنان که اگر شما می بینید جان کسی را دارند سلب می کنند، موظفید بروید به او کمک کنید، یک وظیفه دینی است، که اگر نکردید، گناه کرده اید، در زمینه آزادی هم همین طور است، باید بروید، یک تکلیف است.


براین تفاوت اساسی، باز تفاوت های دیگری مترتب می شود، یکی این است که درلیبرالیسم غربی چون حقیقت و ارزش های اخلاقی نسبی است، لذا «آزادی » نامحدوداست. چرا؟ چون شما که به یک سلسله ارزشهای اخلاقی معتقدید حق ندارید کسی را که به این ارزش ها تعرض می کند ملامت کنید چون او ممکن است به این ارزش ها معتقدنباشد، بنابراین هیچ حدی برای آزادی وجود ندارد، یعنی از لحاظ معنوی و اخلاقی هیچ حدی وجود ندارد; منطقا «آزادی » نامحدود است چرا؟


چون حقیقت ثابتی وجود ندارد، چون به نظر آنها حقیقت و ارزشهای اخلاقی نسبی است.

«آزادی » در اسلام این طور نیست. در اسلام ارزشهای مسلم و ثابتی وجود دارد،حقیقتی وجود دارد، حرکت در سمت آن حقیقت است که ارزش و ارزش آفرین و کمال است;بنابراین «آزادی » با این ارزشها محدود می شود، این که این ارزشها را چگونه باید فهمید و به دست آورد مقوله دیگری است. ممکن است کسانی راههای غلطی را درفهم این ارزشها بروند، ممکن است کسانی راههای درستی را بروند، آن خارج از این بحث است، به هر حال «آزادی » محدود به حقیقت و محدود به ارزش هاست.


همین «آزادی اجتماعی » که این قدر در اسلام ارزش دارد اگر در خدمت ضایع کردن فرآورده های ارزشمند معنوی یا مادی یک ملت به کار گرفته بشود مضر است، درست مثل حیات خود یک انسان.


«من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا» در منطق قرآن کشتن یک انسان مثل کشتن همه انسانیت است، این مفهوم خیلی عجیبی است، کسی که دست به قتل یک انسان دراز می کند مثل این است که همه انسانیت را کشته است چون تعرض به حریم انسانیت است لیکن استثناء آن این است «بغیرنفس او فساد فی الارض » مگر این که آن کسی که مورد این تعرض قرار می گیرد خود او به جان کسی تعرض کرده باشد یا فسادی ایجاد کرده باشد. ببینید ارزش ها و حقایق ثابت و مسلم این آزادی را محدود می کند، همچنان که حق حیات را محدود می کند.


تفاوت دیگر این است که در غرب حد آزادی را منافع مادی تشکیل می دهد، ابتدابرای آزادی های اجتماعی و فردی محدودیت هایی را معین کردند این یکی از آن هاست آن وقتی که منافع مادی به خطر بیفتد آزادی را محدود می کنند، منافع مادی مثل عظمت این کشورها و سلطه علمی این کشورها تعلیم و تربیت یکی از مقولاتی است که آزادی در آن جزو مسلم ترین حقوق انسانهاست. انسانها حق دارند یاد بگیرند اما همین «آزادی » در دانشگاه های بزرگ دنیای غربی محدود می شود! دانش و تکنولوژی والا  به قول خودشان، HIGH TEC قابل انتقال نیست! انتقال تکنولوژی به کشورهای معینی ممنوع است! چرا؟ چون اگر این دانش و این علم انتقال داده شد، از انحصاراین قدرت خارج شده است، و این قدرت مادی و این سلطه به حال خود باقی نخواهدماند، آزادی مرز پیدا می کند; یعنی استاد حق ندارد که فرضا به شاگرد کشور جهان سومی شاگرد ایرانی یا دانش پژوه چینی فلان راز علمی را بیاموزد! آزادی انتقال اطلاعات و اخبار هم این گونه است، امروز همه جنجال دنیا برای آزادی اطلاعات و اخبار است، بگذارید مردم باخبر بشوند، بگذارید مردم بدانند، ترویج آزادی در غرب یکی از مصادیق و مصرع های بلندش این است. اما در حمله آمریکا به عراق در زمان ریاست جمهوری بوش برای مدت یک هفته یا بیش تر رسما همه اطلاعات سانسور شد، افتخار هم کردند و گفتند که هیچ خبرنگاری حق ندارد یک عکس یا یک خبر از حمله آمریکا به عراق منتقل و منتشر کند! همه می دانستند که حمله شده، خود آمریکایی ها هم خبر دادند، اما از جزییات آن هیچ کس مطلع نبود، چون مدعی بودند که این کار امنیت نظامی را به خطر می اندازد! پس امنیت نظامی حق آزادی را محدود کرد، یعنی یک مرز مادی و یک دیوار مادی. استحکام پایه های این حکومت هم مرز دیگر است. چند سال قبل از این حدود چهار ، پنج سال پیش درآمریکا گروهی پیدا شدند که خبرش را هم همه کسانی که اهل روزنامه اند،خوانده اند. البته بنده همان وقت تفاصیل بیش تری را از آن اطلاع پیدا کردم لیکن همه در روزنامه های ما هم نوشتند و گفتند گروهی پیدا شدند که اینها با گرایش مذهبی خاصی علیه حکومت فعلی آمریکا زمان همین آقای کلینتون اقدام کردند،علیه آن ها مقداری کارهای امنیتی و انتظامی شد، اما فایده ای نبخشید. خانه ای راکه آنها در آن جمع شده بودند محاصره کردند و آتش زدند که حدود هشتاد نفر درآتش سوختند! عکس هایش را هم منتشر کردند و همه دنیا هم دیدند، در میان این هشتاد نفر، زن هم بود، کودک هم بود، شاید یک نفرشان هم نظامی نبود، ببینیدآزادی زنده ماندن، آزادی عقیده، آزادی مبارزه سیاسی، به این حد محدود می شود،بنابراین آزادی در دنیای مادی هم حدود و مرزهایی دارد; منتها این مرزها،مرزهای مادی است. ارزشهای اخلاقی در آن جا هیچ مانعی برای آزادی نیستند، مثلانهضت هم جنس بازی در آمریکا یکی از نهضت های رایج است، افتخار هم می کنند درخیابان ها تظاهرات هم راه می اندازند در مجله ها عکس هایشان را هم چاپ می کنند باافتخار هم ذکر می کنند که فلان تاجر و فلان رجل سیاسی، جزو این گروه است، هیچ کس هم خجالت نمی کشد و انکار نمی کند! بالاتر از این بعضی از اشخاصی که با این نهضت مخالفت می کنند مورد تهاجم شدید بعضی از مطبوعات و روزنامه ها واقع می شوند، که ایشان با نهضت هم جنس بازی مخالف است! یعنی ارزش اخلاقی مطلقا حد و مرزی برای آزادی معین نمی کند.


مثال دیگر در کشورهای اروپایی است، مثلا آزادی بیان راتبلیغات به نفع فاشیسم محدود می کند که امر مادی و حکومتی است، اما تبلیغات عریانگری که آن هم یک حرکتی است محدود نمی کند! یعنی مرزهای آزادی درلیبرالیسم غربی با آن فلسفه و با آن ریشه فلسفی و با آن نگرش مرزهای مادی است،مرزهای اخلاقی نیست; اما در اسلام مرزهای اخلاقی وجود دارد، در اسلام آزادی علاوه بر آن حدود مادی، مرزهای معنوی هم دارد، البته بله، کسی علیه منافع کشور وعلیه سود کشور اقدامی بکند، آزادیش محدود می شود این منطقی است اما مرزهای معنوی هم وجود دارد. اگر کسی عقیده گمراهی دارد، عیبی ندارد وقتی می گوییم عیبی ندارد، یعنی پیش خدا و پیش انسان های مومن عیب دارد، لیکن حکومت هیچ وظیفه ای درقبال او ندارد. در جامعه مسلمان، یهودی و مسیحی و بقیه ادیان گوناگون هستند،الان در کشور ما هم هستند، در زمان صدر اسلام هم بودند، هیچ مانعی هم ندارد، امااگر قرار باشد آن کسی که عقیده فاسد دارد، به جان ذهن و دل افرادی که قدرت دفاع ندارند بیفتد و بخواهد آنها را هم گمراه کند، این برای آدم یک مرز است،این جا آزادی محدود می شود، از نظر اسلام این گونه است; یا مثلا بخواهند اشاعه فساد بکنند; بخواهند فساد سیاسی و فساد جنسی و فساد فکری به وجود بیاورند، یاهمین فیلسوف نماهایی که در گوشه و کنار هستند بخواهند درباره این که تحصیلات عالیه برای جوانان خوب نیست مقاله بنویسند، بنا کنند عیوبش را ذکر کردن، البته به احتمال قوی درصدی نود، اثر نخواهد کرد، اما ممکن است در صدی ده، جوانان تنبل اثر بکند، نمی شود اجازه داد که کسانی بنشینند با وسوسه و دروغ انسان ها رااز تحصیل علم باز بدارند.


آزادی دروغگویی نیست. آزادی شایعه پراکنی نیست، آزادی ارجاف نیست، من گله ای که دارم این است که چرا در زمینه مسایل آزادی به مباحث اسلامی، به مبانی اسلامی،مراجعه نمی شود. در قرآن سوره احزاب آیه 60 می فرماید: «لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لنغرینک بهم » مرجفون در کنارمنافقان و بیماردلان که آنها در دو دسته اند قرار دارند. منافقان یک دسته اندبیماردلان الذین فی قلوبهم مرض دسته دیگری هستند این «مرجفون » در کنارآنها گذاشته شده اند مرجفون یعنی کسانی که مرتب مردم را می ترساندند، یک جامعه تازه تاسیس شده اسلامی با آن همه دشمن، آن همه بسیج قرآنی، آن همه بسیج نبوی،همه باید برای دفاع از کشور و از این نظام عظیم انسانی و مردمی از لحاظ روحی آماده باشند، اما یک عده مثل خوره به جان مردم بیفتند و روحیه هارا تضعیف کنند،این ها مرجفونند قرآن می گوید: اگر «مرجفون » یعنی کسانی که مرتب مردم رامی ترسانند، آدم را ناامید می کنند، مردم را از اقدام بازمی دارند دست برندارند«لنغرینک بهم » تو را به جان آنها خواهیم انداخت، این مرز آزادی است. پس آزادی در منطق اسلامی یک تفاوت دیگرش این است که مرزی از ارزش های معنوی دارد.


تفاوت دیگر این است که آزادی در تفکر لیبرالیسم غربی با «تکلیف » منافات دارد، آزادی یعنی آزادی از تکلیف نیز در اسلام آزادی آن روی سکه «تکلیف » است،اصلا انسان ها آزادند چون مکلفند، اگر مکلف نبودند آزادی لزومی نداشت، مثل فرشتگان بودند

بشر خصوصیتش این است که مجموعه انگیزه ها و غرایز متضادی است و مکلف است که در خلال این انگیزه های گوناگون راه کمال را بپیماید، به او آزادی داده شده به خاطر پیمودن راه کمال، همین آزادی با این ارزش برای تکامل است، کما این که خود حیات انسان برای تکامل است، «وما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون »خداوند جن و انس را آفریده برای رسیدن به مرتبه عبودیت او که مرتبه بسیاروالایی است. آزادی هم مثل حق حیات است، مقدمه ای برای عبودیت. در غرب در نفی «تکلیف » تا جایی پیش رفته اند که نه تنها تفکرات دینی را، حتی تفکرات غیردینی و کل ایدئولوژی ها را که در آنها تکلیف هست، واجب و حرام هست، باید ونباید هست، نفی می کنند! الان در آثار اخیر همین لیبرال نویس های آمریکایی وشبه آمریکایی و کسانی که پیامبرشان آن ها هستند امت های آنها در کشورهای دیگراز جمله متاسفانه بعضی ها در کشور خود ما دنبال همین هستند دیده می شود که می گویند تفکر آزاد غربی با اصل «باید و نباید» و با اصل ایدئولوژی مخالف است! اسلام به کلی نقطه مقابل این است، اسلام «آزادی » را همراه با «تکلیف »برای انسان دانسته که انسان بتواند با این آزادی تکالیف را صحیح انجام بدهد،کارهای بزرگ را انجام بدهد، انتخاب های بزرگ را بکند و بتواند به تکامل برسد.


بنابراین توصیه اول من به این کسانی که می نویسند و بحث می کنند این است که درفهم مفهوم آزادی مستقل باشیم، مستقل بیندیشیم، وابسته نباشیم. توصیه دوم این است که از آزادی سوءاستفاده نشود بعضی ها مکرر تاکید و تکرار می کنند آزادی های تازه به دست آمده مطبوعاتی به نظر من این یک حرف غیر واقعی است، حرفی است که منشا آن هم رادیوهای بیگانه است، البته الان در روزنامه ها و مجلات مطالبی می نویسند و تعرض هایی می کنند بعضی از این افراد در گذشته این کارها رانمی کردند، بعضی دیگر هم می کردند. در سالهای گذشته ما فراوان شاهد این بودیم که در مطبوعات علیه رئیس جمهور وقت، علیه مسوولان گوناگون، علیه حتی بعضی از مباحث اصیل انقلاب حرف هایی زده می شد، کسی هم متعرض این ها نمی گردید. من نمونه هایی الان در ذهنم هست که اگر جلسه به طول نینجامیده بود می گفتم. بنده یک وقت شش، هفت سال قبل از این بحث تهاجم فرهنگی را مطرح کردم که بحث برانگیز شد و بعضی هادرباره اش حرف زدند، شاید بعضی از شماها یادتان باشد، همان وقت در تلویزیون جمهوری اسلامی میزگردی دراین باره تشکیل دادند که سه ، چهار نفر آن جا بودند، یک نفر با آن نظری که بنده ابراز کرده بودم موافق بود و حمایت می کرد، چند نفردیگر هم به کلی آن را رد می کردند که نه آقا، این ها خیالات است، این ها باطل است!


بنابراین می بینید که کسی متعرض کسی نمی شود.

بله عده ای بودند که پرونده هایشان ناپاک بود، دستهاشان آلوده بود و می ترسیدندوارد میدان بشوند و چیزی بگویند، اگر آن ها هم چیزی می گفتند کسی کارشان نداشت،همان حرفی که امروز می زنند، اگر آن روز هم می گفتند کسی کارشان نداشت، اماخودشان می ترسیدند، چون پرونده های بدی داشتند، کینه آنها با انقلاب، با امام وبا تفکر اسلامی امامی از قدیم معلوم شده بود. این ها خودشان جرات نمی کردند واردمیدان بشوند.


بعد از انتخابات اخیر ریاست جمهوری(2/3/76) بر اساس تحلیل غلطی که ازانتخابات کردند، جرات پیدا کردند! تحلیل غلط آنها این بود که خیال کردند مردم سی میلیون رای علیه نظام دادند، اینها خوشحال شدند در حالی که مردم سی میلیون رای برای تثبیت نظام داده بودند، یکی از افتخارات نظام اسلامی این است که بعداز گذشت هجده سال از پیروزی انقلاب، در یک انتخابات سی میلیون از جمعیت سی و دومیلیونی حق رای دار حدود نود در صد وارد میدان انتخابات می شوند، اینهانقطه قوت نظام را نقطه ضعف تلقی کرده بودند!


البته ابتدا رادیوهای بیگانه همان روزهای اول انتخابات مرتب داد و فریاد می کردند، برای این که به کسانی که آماده و مستعد به این انحراف و اشتباه هستند خط و جهت بدهند، که بله سی میلیون اظهار نارضایی از نظام کردند! خواستند نقطه قوت نظام را نقطه ضعف نظام وانمودو قلمداد کنند، این بیچاره ها هم یا باور کردند یا خودشان را فریب دادند، خیال کردند که حالا در کشوری که نظام سی میلیون مخالف دارد، پس ما هم بیاییم حرف بزنیم! حالا جرات پیدا کرده اند، حرف می زنند. در حالی که فرقی نکرده، آن وقت هم اگر تخلفی می کردند حدود و مرزهای منطقی را می زدند، و تحت تعقیب قانونی بودند،امروز هم همان طور است; هیچ فرقی نکرده است، امروز هم اگر کسانی اضلال کنند،افساد کنند، ارجاف کنند، باز همان گونه است، فرقی نکرده است; بنابراین این حرف را نباید مرتب تکرار کرد که آزادی تازه به دست آمده. می بینم که بعضی از مسوولان خطاب به مطبوعات مکرر می گویند که از آزادی ها زیاد استفاده نکنید تا مبادا اصل آزادی به خطر بیفتد! این چه حرفی است؟! از آزادی هرچه بیشتر استفاده کنند بهتراست، منتها خارج از مرز نباشد، هرچه افراد بیش تر از حق خدا داده استفاده کنندنظام اسلامی به هدف های خودش بیشتر رسیده است، ما همیشه گله مان از نویسنده ها این بوده که چرا نمی نویسند، چرا تحقیق نمی کنند، چرا تحلیل نمی کنند.


مرزهای صحیح را باید رعایت کرد، البته این مرزها هم مرزهایی نیست که یک حکومت یا یک نظام بخواهد به خاطر منافع خودش آن ها را تعیین بکند، حالا اگر هم به فرض حکومت هایی در دنیا هستند که لابد هم هستند و تعیین می کنند، نظام جمهوری اسلامی این طور نیست; نظام جمهوری اسلامی مبنایش بر عدالت است، یعنی اگر مقام رهبری از عدالت بیفتد به طور خودکار و بدون این که هیچ عامل دیگری لازم باشد،از رهبری می افتد. در چنین نظامی معنا ندارد که بخواهند برای منافع صنفی یاگروهی یا دیدگاه های خاص حکومتی، مرزی معین کنند، نه، مرز، همان مرزهای اسلامی است، همان چیزهایی است که در قرآن و در حدیث و در فهم صحیح از دین به عنوان مرز شناخته شده، اینها معتبر است، و باید هم رعایت بشود، اگر هم رعایت نشود،مسوولان موظفند. مسوولان قضایی، مسوولان دولتی، وزارت ارشاد، دیگران همه موظفند،اگر به وظیفه عمل نکنند گناه و تخلف کرده اند موظفند که این مرزها را رعایت کنند. در داخل آن مرزها که البته آن مرزها استثناءهاست همان اصل زیبای درخشان آزادی است که باید مورد استفاده قرار بگیرد. من این اظهارات غیرمسوولانه را نمی پسندم که تکرار گردد و گفته بشود.


آن چه که من امروز به عنوان جمع بندی عرض می کنم این است که مقوله «آزادی »مقوله ای اسلامی است، درباره آن اسلامی بیندیشیم و همه به نتایج آن به عنوان یک حرکت اسلامی و یک تکلیف شرعی معتقد باشیم. آنچه را که بحمدالله در صحنه جامعه وجود دارد قدر بدانیم و از این امکان حد اکثر استفاده را بکنیم. صاحبان فکر وصاحبان اندیشه باید تلاش کنند. البته بعضی از بحث ها هست که در چارچوب های تخصصی مطرح است و باید در مدارس و دانشگاهها و مطبوعات خاص و در مجموعه های خاص مطرح بشود بعضی ها هم هست که نه، مورد استفاده همگان است، باید مطرح بشود، و همه استفاده کنند و بهره ببرند.



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">